می خواهم می توانم

ادامه دهنده یک اندیشه پویا

می خواهم می توانم

ادامه دهنده یک اندیشه پویا

ساعت آفتابی

  

ساعت آفتابی

روزی یک مبلغ مذهبی که در یکی از روستاهای برزیل کار می کرد هنگام اتمام تعطیلاتش و بازگشت به روستا با خود یک ساعت آفتابی نیز آورد.

او می خواست با کمک این ساعت تعیین زمان و ساعت دقیق شبانه روز را به روستاییان یاد بدهد.

ساعت خریداری شده را پیش کد خدا می برد و پیشنهاد میکند که آن را در مرکز روستا نصب کند . روستاییان با دیدن ساعت آفتابی به وجد و سرور می آیند چون هیچیک از آنان پیش از آن در عمر خود چنین ساعتی را ندیده بودند .

دفعه بعد او در بازگشت به روستا با منظره عجیبی روبرو می شود . اهالی روستا دور هم جمع شده بودند و برای حفظ ساعت آفتابی از گزند آفتاب بر روی آن یک سقف محکم ساخته بودند.

نکته: شاید به روستاییان بخندید اما بسیاری از ما همان کاری را با خود میکنیم که روستاییان با ساعت آفتابی می کنند . برای حفاظت خود از گزند حوادث ترجیح می دهیم در منطقه راحتی و آسایش خود بمانیم و از آن را ترک نکنیم ،اما متوجه نیستیم با این کار علت وجدی خود را از دست میدهیم ،بجای رشد و بالندگی ،امنیترا انتخاب میکنیم و با این انتخاب از رسالت واقعی خود دور می شویم.

میگویند :

کشتی ها در بندر از امنیت خاص برخوردارند اما کشتی ها برای آن ساخته نشده اند که در بندر بمانند

.

نظرات 1 + ارسال نظر
Romina سه‌شنبه 8 بهمن 1387 ساعت 23:19 http://www.black-love.blogsky.com

سلام
بازم مزاحم همیشگی
ولی ایندفعه اومدم که به عرضتون برسونم من دارم در یک وبلاگ دیگه هم همکاری میکنم
یعنی چند تا دوست یا بهتره بگم همکار پیدا کردم که دارم باهاشون همکاری میکنم
توی اون وبلاگ به آدرس
http://7ename.blogfa.com/
فقط از مطالب روانشناسی کمک گرفتم وبرای شما عزیز گذاشتم تا اگه دوست داشتی بری بخونی.
اگه دوست داشتی بیا خوشحالمون میکنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد